ادبیات و فرهنگ
در روزگار واهمه و اندوه
در قرن آشنایی و غربت
که انسان
غریب می گذرد
بر مرز قهر و مهر
غمگین ترین گلوی جهانم.
وقتی دو دست فاصله می گیرند
و سین سلام رهگذری دفن می شود
در بوق و اضطراب وهیاهو
برای شعر دلم می تپد
می سوزم
می بارم
تا بشکفد شکوفه ی سرشار دوستی
تا گل دهد
در راهت ای عزیز
شعر سلام می کارم